تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

دودِ لَحَد

سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۲ ب.ظ

آتش معرکه بالاست پی دود برو!

هر کجا حضرت دادار که فرمود برو

در پی گنگ ترین حلقه مفقود برو

تو که رفتی پی تاب تپش رود،برو

به قدم های اسیر لجنم فکر نکن...

بعد صد مرتبه توبیخ،غلط کردی باز؟!

ما که هستیم،تو دنبال چه می گردی باز؟

از من و بودن با من بگذر هم بستیز

پشت من منتظر خنجر تیز است عزیز!

صاف بنشین وسط کتف من ای خنجر تیز

نفسی تازه کن و اره بکش ، شاخه بریز

به غم جوجه کلاغی که منم فکر نکن!

عاقبت تابِ مرا تاب نخواهی آورد

دشنه گر دشنه ی تو

شهر به ما گوید مَرد

دست بردار از زیر و بم در پیگرد

شک نکن بی تو از این ورطه گذر خواهم کرد

به نشانی که نماند از بدنم فکر نکن...


لحدِ علیرضا آذر


پی نوشت:این لحد ادامه دارد...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی