تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

به جهنم که رفته ای چند صد کیلومتر آن طرف تر و دلتنگی خفه ات میکند!

اصلا به من چه آنچه تو خوشبختی تعریفش می کردی حتی نزدیکت هم شده یا نه!

به من دیگر ارتباطی ندارد شب ها قبل از خواب چه طوفان هایی سراغت می آیند و فکر کردن به رنگ رگ های روی دست کدام مردی آرامت می کند!

همشان به جهنم!

من پوست به کلفتی کرگدنم را به تمام احساسات الان و قبلا تو ترجیح میدهم!

لااقل من باقی مانده ی نسل کرگدن های  تک شاخ و سرسخت تنها ی رو به انقراضم

گونه ی تو حتی به چشم طبیعت هم نیامده تا بخواهد حفظت کند یا منقرضت کند!

میترسم...میترسم من یکی بشم کمتر از علی*...یعنی گذشته از این که بشم همون کسی که میخواست دنیا رو عوض کنه ولی فرو رفته توی غارشو فقط نگاه میکنه؛حتی راننده آژانس هم نشم...!این یعنی کمتر از علی شدن...


* علی شخصیتی است در فیلم چیزهایی هست که نمی دانی

"ریک:الان تمام جزئیات اون روز رو یادمه...لباس آلمان ها خاکستری بود و تو آبی پوشیده بودی

لاند: اون لباس رو گذاشتم یه گوشه که وقتی آلمان ها رفتند،دوباره بپوشمش..."


من اما فکر میکنم که هیچ وقت جنگ توی جهان ما تموم نمیشه...و این خاطرات آلمانی صفت،قرار نیست از مغز من برن تا من بتونم اون لباس آبیم رو دوباره بپوشم...


تولدت یعنی: شروع گا ی من

دچار درد توست روز و شبای من...

حیف من از خسته

حیف از همین چند خط

به اصل و به ذات و به باعثت لعنت...!



از :سعید کریمی

چقدر خوبه که حالا که نیستی شاعر گفته : "انگشتای کشیده ات رو کِش بده تا آخر من..." !

یه درصد فکر کن وقتی بودی همچین شعری گفته می شد!