نیاز
جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۳۴ ق.ظ
تن تو ظهر تابستون رو به یادم میاره
رنگ چشمای تو بارون رو به یادم میاره
وقتی نیستی زندگی فرقی با مردن نداره
قهر تو تلخی زندون رو به یادم میاره
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگ های منه
تو مثل خواب گل سرخی...لطیفی مثل خواب
من همونم که اگه بی تو باشه جون می کنه
تو مثل وسوسه ی شکار یک شاپرکی
تو مثل شوق رها کردن یک بادبادکی
تو همیشه مثل یک قصه پر از حادثه ای
تو مثل شادی خواب کردن یک عروسکی
تو قشنگی مثل شکل هایی که ابر ها میسازن
گل های اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن
اگه مرد ها توی قصه بدونن که اینجایی
برای بردن تو با اسب بالدار میتازن...
فریدون فروغی
- ۹۴/۰۸/۰۸