تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

انگار ها نه انگار

شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ب.ظ

بعد از طوفان های بعد از ظهر،قرار من با شاهین...

باید به کافه پناه میبردم

باید دود های ناشی از انفجار توی سینه ام را،سیگار میکشیدم؛باید سناتور ها را میسوزاندم.

ولی...ولی با شاهین،شجاعت بزرگی کردم...فهمیدم گورستان توی سینه ام چقدر عمق دارد...نشستم سر میز...همان میز...جای یک...جای کسی...نمی دانم بنویسم چه کسی...

خاکستر های سیگار را و ته مانده ی غلیظ قهوه را بر گور میریختم...لا به لای دود ها،دیگر کسی نبود...رو به رویم شاهین بود و دلگرمی هایش به من و خنده های دردناکش...معرفت است که توی وجوش است و از اهل قبور نیست...

گفت شعر بخوان...قیصر امین پور خواندم:

"درد

نام دیگر من است...چگونه خودم را صدا بزنم...؟"

به دستبندم،جغد و تبر و فانوس و درخت آویزان است...قصه ی مردی که فانوس برداشت و درختش را قطع کرد...

آدم هایی که از مرگ برمیگردند،جور دیگری به زندگی نگاه میکنند...برای همین انگار ها نه انگار میشوند...و سیگار پشت سیگار...

باید متن کامل این شعر باشد:

خمیازه های کشدار،سیگار پشت سیگار

شب،گوشه ای به ناچار...سیگار پشت سیگار

این روح خسته هرشب،جان کندنش غریزیست

لعنت به این خودآزار...سیگار پشت سیگار

پای چپ جهان را با اره ای بریدند

چپ پاچه های شلوار،سیگار پشت سیگار

در انجماد یک تخت،این لاشه منفجر شد...

پاشیده شد به دیوار،سیگار پشت سیگار

بر سنگ فرش کوچه خوابیده بی سرانجام

این مرده ی کفن خوار،سیگار پشت سیگار

صد صندلی در این ختم ، بی سرنشین کبود اند

مردی تکیده،بیزار،سیگار پشت سیگار

تصعید لاله ی گوش با جیغ های رنگی

شک و شروع انکار...سیگار پشت سیگار

مُردم از این رهایی...مُردم از این رهایی در کوچه های بن بست

انگار ها نه انگار...سیگار پشت سیگار...

این پنج پنجه امشب،همخوابگان خاک اند

بدرود دست و خودکار...سیگار پشت سیگار

صد لنز بی ترحم در چشم شهر جوشید

این شاعران بی کار...سیگار پشت سیگار

در لا به لای هر متن این صحنه تا ابد هست:

مردی به حال اقرار...سیگار پشت سیگار

اسطوره های خائن در لا به لای تاریخ

خواب اند عین کفتار،سیگار پشت سیگار

عکس تو بود و قصه...قاب تو بود و انکار

کوبیدمش به دیوار...سیگار پشت سیگار

مبهوت رد دودم...این شِکوه ها قدیمی است

تسلیم اصل تکرار...سیگار پشت سیگار

کنسرو شعر سیگار تاریخ انقضا خورد:

سه...یک ممیز چهار...سیگار پشت سیگار...

خودکار من قدیمی است،گاهی نمی نویسد

یک مارک بی خریدار،سیگار پشت سیگار



پ.ن:سه نقطه ها را خوب بخوانید...





نظرات  (۱)


اِی بر پدرت دنیا،آهسته چه‌ها کردی

بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردی

حالا پدرم غمگین،مادر که خودآزار است

تنهاییِ بی‌رحمم زیر سرِ خودکار است

هر شعر که چاقیدم از وزنِ خودم کم شد

از خانه به ویرانی،تکرارِ سلوکم شد

زیر قدمت بانو دل ریخته‌ام برگرد

از طاق هزاران ماه آویخته‌ام برگرد

هر چیز به جز اسمت از حافظه‌ام تُف شد

تا حالِ مرا دیدند سیگار تعارف شد

گیجیِ نخِ اول،خون سرفه‌ی آخر شد

خودکار غزل رو کرد،لب زهرِ مکرر شد

گیجیِ نخِ دوم،بستر به زبان آمد

هر بالشِ هرجایی یک دسته کبوتر شد

گیجیِ نخِ سوم،دل شور برش می‌داشت

کوتاهیِ هر سیگار با عمر برابر شد

گیجیِ نخِ بعدی،در آینه چین افتاد

روحی که کنارم بود هذیانِ مصور شد

در ثانیه‌ای مجبور نبض از تک و تا افتاد
پاسخ:
من زیستنم قصه ی مَردُم شده است
یک "تو" وسط زندگی ام گم شده است...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی