Welcome Back
احمقانه است که فکر کنی آدم ها می روند تا برگردند!
هیچ برگشتی در کار نیست...هر بار که تو می روی،رفته ای و هر بار که تو را ببینم،دیگر آدم سابق نیستی...نیستی که برگردی؛آدم جدیدی هستی که می بینمت...
حتی اگر به فاصله ی یک سربرگرداندن طول بکشد،تو،هر بار شکلی دیگری...
مثل لحظه ی طلوع یا غروب خورشید که سایه ها،سریع ترین حرکت را دارند
آدم همینگونه اند...یا لحظه ی طلوع اند یا غروب...نمی روند که بازگردند
می روند و و قتی می آیند،باید از نو آنها را شناخت...
هیچ تسویه حسابی،مناسب رفتن نیست
و هیچ جزایی بد تر از بازگشتن...
شاید خیلی چیز ها تکرار شوند ولی،نباید احمق بود و باورکرد:تکرار یعنی بازگشت.
پ.ن1:به یاد آوردن این که یک صفحه ی مجازی برای پیچیده نوشتن داشتی،کار سختی نیست؛فقط کافیست اسم و رمزش را صد جا نوشته باشی!
سختی قضیه این است که می دانستی یک روز هولناکی در انتظارت هست که شاید همه چیزت را پاک کند...
پ.ن2:مثل دو ماهی افتاده بر خاک به دور از چشم دریا رفتیم از دست...
- ۹۴/۰۵/۰۱