تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

عکس تو بود و قصه...قاب تو بود و انکار...

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ق.ظ

عینکم را بر میدارم...نوشتن هم بی فایده است مثل باقی کار ها...

چقدر عوض شدم...چقدر به خاطر تو به خودم خیانت میکنم...لعنت به تو...کاش هیچ وقت صدای تو هم به گوشم نمی رفت که حالا حرف هایت اینقدر درست از آب در آمدند...هدفون گذاشتن توی گوش هایم هم بی فایده است!

عوض شده ام...می شناسی ام اما خیلی عوض شدم...شاید سهم تو نبودم.شاید؟!چقدر دیگر باید می ماندم...؟چقدر دیگر باید می خواستمت...؟

باز نفهمیدی...!باز اشتباه رفتی...!قدم به قدم...

من با همه ی درد جهان ساختم اما با درد تو هر ثانیه در حال نبردم...من خسته ام از این همه تاوان جدایی...من صبر نکردم که به این روز بیوفتم اینقدر نگو صبر کنم تا تو بیایی...گیرم همه ی آینده ی من پاک شد از تو،با خاطره ها ی تو چه کار باید بکنم...؟!

اینقدر که راحت به خودم سخت گرفتم،از عشق شده باور من:درد کشیدن!

همه ی کار هایت،حتی وجودت هم دیگر بی فایده و بی اثر است. شب خوبی است برای درنده شدن!یک ماه کامل،خون...خون...خون...یک مشت آهنگِ محرک توی گوش هایم:(بسه...بسه خودخوری بسه!تا کی شب و روز تنم بلرزه؟باید بتونم تنها بتونم.اصلا مهم نیست روبه جنونم.بغضمو میشکنم واسه همیشه این رابطه مُرده درست نمیشه/بهتره با خودم کنار بیام زندگی مثل جنگ بی رحمه...هیچ کس دردمو نمیبینه هیچ کس حالمو نمی فهمه...من تو این رابطه کم آوردم تا از این بدترش نکردی برو...منو سانسور نکن من هستم منو با شال قرمزم بشناس...خون عشقم هنوز گرمه منو با حال قرمزم بشناس...در خونه ام به روت  هنوز بازه ولی در آغوشمو به روت بسته ام...بی تو بودن برام سخته ولی از کنار تو بودنم خسته ام.)،فیلم شرایط(مریم کشاورز)...

ببین!همه چیز را فقط برای از بین بردن آماده کردی بی شرف!چه سال خون آلودی را به من هدیه دادی امسال!چه هدیه ی تولدی!

چقدر بدهکاری...!به درک!به مَردِ مُرده که نیازی نیست تاوانی پس بدهی.

مثل بچه گربه ای می مانی که عاشق گوشت کباب شده است اما تا داغی گوشت را حس میکند،جا میزند و فرار میکند!لذت گوشت را از دست می دهد بدبخت!

از صف بزن بیرون ترسو!فرار کن و گمشو!گفته بودم فکر کن مُرده ام و خفه شو!به خرجت نرفت که نرفت!

از صف بزن بیرون که طاقت دیدن دندان هایی که برایت تیز کردم را نداری بچه گربه!

آنچنان گلویت را می گیرم و می فشارم که تا ریشه ات بخشکد.

لعنت به تو که با کار هایت حتی دیگر آیینه هم مرا نمیشناسد.

میگویی پل های پشت سرم هنوز سالم اند؟! احمق! تو خانه را خراب کردی...به کجا برگردم...؟

امروز جهانت بوی سیگار نگرفت...؟باد که می وزید یک بسته سناتور کافی بود تا جهانت را دود بگیرد؟بعدش یک شربت آلبالوی غلیظ...جهان کور و کرت را تلخ کرد؟؟؟خون هایی که بالا آوردم پاشید روی پلک هایت؟؟؟

کاش کسی می زد توی گوشم ومی گفت:بیچاره!مُرده ای!از پس یک نفر بر نیامدی!اینقدر کُری نخوان!او که خفه نمیشود،حداقل تو دیگر جان نکن

پ.ن:در لابه لای هر متن این صحنه تا ابد هست:مردی به حال اقرار...سیگار پشت سیگار...تو سیگار رو خاموش کن تا بگم چطور میشه با گریه هم دود شد...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی