تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

۳۳ مطلب با موضوع «خودزنی» ثبت شده است

قسمتی از روح و احتمالا جسم من،تصادفی توی این زمان و مکان به وقوع پیوسته!

درسته که هیچ چیز اتفاقی نیست،اما اشتباهی که هست!

احتمال داره من یه کرم چاله باشم!(توضیح:کرم چاله توسط سازندگان کهکشان های دیگه به وجود اومده تا از طریق از این کرم چاله،بشه به کهکشان دیگه ای سفر کرد که به احتمال صد در صد،زمان و مکان در اون کهکشان نقض شده)

همه چیز در من شکل مذاب شده داره...و بعد به انفجاری ختم میشه که تشنج اسم داره و این...خودِ منم...تشکیل شده از هذیان،کابوس،تشنج،تب،عفونت...و حالات وحشت آور دیگه ای مثل داشتن پیش آگاهی،خواب های رویا گونه با جزئیات تمام و کانال های احساسی قوی...

به این ها ، اسکیزوفرنی هم میشه گفت!اما بار ها اثبات شد که من،در عرض زمان زندگی میکنم و هیچ ارتباطی به طول زمان ندارم.

راستی!چرا دارم این ها رو اعلام میکنم؟!آیا کسی هست که باور کنه؟!هرگز!

یک بار کسی به من گفت:حتی پیامبری صد و بیست و چهار هزار پیامبر رو هم کسی باور نکرد!

کاملا راست گفت!من،یک لشکر یک نفره ام...

آفریده شدن من هدفی جز یک شوخی نبوده!

خنده های ناشی از این شوخی،غالبا گوش من رو لت و پار میکنه ولی نمیدونم چرا دهن بقیه از این همه خندیدن به من،جر نمی خوره؟!!!

جدی باش و بفهم:توضیح دادن این که چطور لا به لای زمان و ارواح دیگه میشه سفر کرد،چقدر هولناکه...

پ.ن:یه روز دوازده تا قورباغه تصمیم میگیرند از یه تپه ی خیلی بلند بالا برند؛همه ی حیوون های جنگل بهشون میگن نمیتونید این کار رو بکنید.

یازده تا از قورباغه ها توی بالا رفتن از تپه،میمیرند و فقط یکی از قورباغه ها به بالای تپه می رسه؛بعد می فهمند که اون قورباغه،ناشنوا بوده...

پ.ن2:برای درک بهتر مطلب این موارد را رعایت کنید:شنیدن آهنگ خودزنی از رضا یزدانی،دیدن فیلم خودزنی از احمد کاوری و دیدن فیلمinterstllarاز کریستوفر نولان

توی سرم پر از حرفاییه که نمیگم؛که خفه است

حرفایی که تو بهشون میگی عقده...

دور و برم پر از آدم هایی که نمی فهمند گرگی که قلاده پاره کرده،چقدر جری و دریده است؛همه رو به چشم بره نگاه میکنه تا پاره کنه

چرا؟!چون یه بار فقط یه بار پاره شده!

پس یا نزدیک نیا

یا بیا و حتی عاشق اینم باش که گرگم

یا بذار کاری کنم که همه باورشون بشه چه گرگی دریده شده.

من آفریده شدم مثل یه جوک!تا کسی  از اون بالا بهم بخنده...

یه نفر دیگه هم هست که بهم بخنده یه ه..ه!

جای خالی را با حروف مناسب پر کنید!

شاید این مَرد،مُرده ای است که از زیر یک عمق منجلاب باتلاق می نویسد

از کجا معلوم؟؟!!

اصلا!

دارد می نویسد؟؟؟!!!!

توی سرت فرو کن:کسی که می نویسد،خفه شده است!خفه شده است که می نویسد.

هِی آشوبگر!خفه از نگاه توأم،دست بریده از نگاهِ هر ناکسی...

بر سر یک مُشت خاکستر می جنگی...کلمه ها دود شدند؛شب ها از پنجره ات نگاه کن آسمان را چه بوی سیگاری گرفته...

بفهم...!چهل دهه گذشت...به روی خودت بیاور!

من

یه کبودی ام

روی گونه ی واقعیت.