تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

باور نمیکردم پس از مردن
چشمم پر از دور و برت باشد
در خود بخواب و راهی خود شو
دست خدا زیر سرت باشد
با پنجه کاخ از کوخ می ساختم
دل داده ام بر هر چه باداباد
شیرین سران دوست دارند
فریاد از فرهاد کُش فریاد!
در ازدحام کوچه ی خوشبخت
می شد فروغت را تحمل کرد
می شد گلستانت شوم اما
پرویز شاپور این وسط گل کرد!
چشم و امید من،نبود من 
بودن به سبک آدمی مُرده
بودن به شکل تو،به شکل من
سرخوردگی های دوسر خورده
من میشناسم بوی موهاتو
من مسخ این جو گندمی بودم
بازم بگو خانم فرمانده...
من قتل عام چندمی بودم؟!
من اهل دنیای پس از اینم
مرگ اتفاقِ حتمی من هاست
این زندگی با مرگ تکمیله
آدم نمیره بیشتر تنهاست
حالا که من منحوس این شعرم
حالا که تو در من گرفتاری
حالا که لب های سمرقندت
افتاده توی زیر سیگاری
من هم به تو بخشیدمت ای عشق
ته مانده ی بلخ و بخارا را
از کوه های تو گرفته تا
آیینه ی مخدوش دریا را
از چاله بیرون می زدم تا چاه
راه فرار از خویشتن باشد
ای تف به هر چه دل! 
همان بهتر آدم فقط چشم و دهن باشد...

حضرت علیرضا آذر


قشنگیِ رفتنِ بعضیا اینه که

دیگه هیچ وقت بر نمی گردند...

:)

پیش می آید...

گاهی...

از شدت خواستن کسی

یخ ببندی...

سارا...
آخ...از صدا کردنت چه میدانی...سارا اصلا از نام خودت چیزی میدانی؟!
میدانی چند هزار برگ آبی پاییزی لابه لای اسمت یخ بسته اند؟! 
از این شعر قندیل بسته در گلوی مرد های بهاری میدانی...؟
میدانی نامت چه صداهای مردانه ای را در حنجره،سرمازده کرده...؟ 
سارا...سرمای دلچسب من! 
میدانی صدا کردنت از فریاد کشیدن در یک کوه در معرض بهمن هم سخت تر است؟!

می توانست ساده تمام شود

اما من

شبی در آغوشش گریسته بودم

این چیز کمی نبود

و نمی گذاشت ماجرا ساده تمام شود... .


#ریحان

پرواز به سقوط مرگ

کِیف به خود خنجر زدن

رسیدن از سرگیجه تو    حال خوشِ پر پر زدن...!


ایرج جنتی عطایی

سالها پیش قدیمی ترین دوستم بهم گفت:همه ی آدما ذاتاً خطرناک اند؛ولی وقتی باید ازشون بترسی که خودشون فهمیده باشند چقدر خطرناک اند! 

حضرت شاعر در این مورد گفته:میوه که شد بمب جنون،میرسد/محض خودت،بمب منم،دور تر...می ترکم چند قدم دور تر


پ.ن:اسکیزوفنی صدای علیرضا آذر بگیرید!

آهنگ یه روزی میاد احسان خواجه امیری رو شنیدی؟؟؟!!!

البته کلاس شما به این آهنگ ها نمی خوره ولی گفته بودی که احسان هم خوب چیزایی می خونه ها!

از من گفتن بود که بشنوی!!!

میخواستم از این تریبون اعلام کنم که نمیدونی چقدر دلچسبه وقت دیدنت،خوندنت و فکر کردنت یه لبخند شیطان گونه توام با نفرت روی لبامه!!!

از این که نه تنها نباختی،بلکه جلو هم نرفتی

رد هم نشدی

که بخوایی ببازی

ورونیکا پیامبر بود

اگر می مُرد...

عادت کردیم به پیامبر هایی پر از معجزه...

ورونیکا حتی خدا بود

او میخواست به معجزه ها پایان بدهد

اگر می مُرد

ما دین بهتری داشتیم.

بعضی آدم ها را نباید از دست داد

به هر قیمتی

یا به هیچ قیمتی نباید از دستشان داد

این که میگویم نباید از دستشان داد،منظورم این نیست نباید از آنها دور یا جدا نشد

منظورم این است که باید با هر نگاه و هر قدم و خواندن هر نوشته ای یادت باشد اگر او نبود،جاذبه ی زمین تو را ترک کرده بود...

پی نوشت:

میگویند:شیفتگی آن است که عاشق زنی شوی بی آن که رنگ چشمانش را به خاطر بیاوری