تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

you know yourself...who should listen to this song...in this season...after long time

listen to:SOMEONE LIKE YOU

but! i don't beg

and for me...everything is over

just for...I HAD HOPE YOU'D SEE MY FACE AND THAT YOU'D BE REMINDED

I REMEMBER

I REMEMBER

I REMEMBER YOU SAID SOMETIMES IT LASTS IN LOVE BUT SOMETIMES IT HURTS INSTEAD

NEVER MIND

we found 

SOMEONE LIKE OURSELVES

     :)))

آتش معرکه بالاست پی دود برو!

هر کجا حضرت دادار که فرمود برو

در پی گنگ ترین حلقه مفقود برو

تو که رفتی پی تاب تپش رود،برو

به قدم های اسیر لجنم فکر نکن...

بعد صد مرتبه توبیخ،غلط کردی باز؟!

ما که هستیم،تو دنبال چه می گردی باز؟

از من و بودن با من بگذر هم بستیز

پشت من منتظر خنجر تیز است عزیز!

صاف بنشین وسط کتف من ای خنجر تیز

نفسی تازه کن و اره بکش ، شاخه بریز

به غم جوجه کلاغی که منم فکر نکن!

عاقبت تابِ مرا تاب نخواهی آورد

دشنه گر دشنه ی تو

شهر به ما گوید مَرد

دست بردار از زیر و بم در پیگرد

شک نکن بی تو از این ورطه گذر خواهم کرد

به نشانی که نماند از بدنم فکر نکن...


لحدِ علیرضا آذر


پی نوشت:این لحد ادامه دارد...

میدانی زیبای صدا سرمه ایِ من...! 

من خوشبختم! 

خوشبختم که صدایت به صدای هیچکس شبیه نیست

که صدایت شبیه هیچ چیز حتی نیست

خوشبختم که این صدا،فقط صدای توست...و ذره ای از آن حتی ذره ای از زیر و بمش لا به لای تارهای صوتی هیچ کسی جز خودت نیست...

خوشبختم حتی اگر نداشته باشمت...یا حتی اگر به سخت ترین و دردناک ترین حالت ممکن از هم جداشویم بازهم خوشبختم! 

چون هیچ عذابی بعد از تو نیست...چون هیچ کس و هیچ چیز تو را یادم نمی آورد...! 

جادوی صدایت را فقط خودت داری...

بعضی آدم ها هم از بس خوب اند زندگی را خراب میکنند! 

البته که این زندگی ساخته شده برای خراب شدن!!!

قبل هر چیز بگویم

که من آنم که شبی

تا لب پنجره رفت و

به اتاقش 

برگشت...

اگر خدایی را باور کنم

فقط به خاطر صدای توست...

اگر باور کنم خدایی هست که بعد از مردن ما،با ما حرف میزند

فقط به خاطر صدای توست...

فقط به خاطر صدای تو باور میکنم بعد از مردنم،خدایی هست که از او بپرسم:انصافش کجا رفته بود وقتی صدای تو را می آفرید؟! 

می دانی...آدم ها بس که علت چیزی را پیدا نمیکنند،خدا را باور میکنند! باور میکنند حداقل بعد از مرگشان،کسی هست که سوال هایشان را جواب بدهد! 

اگر خدایی باشد،باید زودتر بمیرم...برایت!

شاید تو باشی...

اشتیاقم به موهای بلند برگردد...

پی نوشت:عاشق یک زن با موهای بلند شدن،گاو نر میخواهد و مرد کهن!

شاید هنوز پسر بچه ای باشم برایت ولی شاید تو باشی...

من یه داستان نوشته بودم به اسم بوی باد

کاش باد نمی بردش!!!

مثلا من اگر ده سال دیگر،آدمی شده باشم که سرش به تنش می ارزد و زندگی اش ارزش خواندن پیدا کرده باشد،خوانندگان در قسمت دوران جوانی می خوانند:وی به خاطر فقدانی بزرگ که در انتهای نوجوانی اش رخ داد،جذابیت ظاهری اش را از دست داد...موهایش ریختند،چروک های زیادی روی پوستش افتاد و دور چشمانش هاله ای خاکستری نشست...

ای کاش وقتی کتاب را تمام کردند بگویند:در چه دنیای بی انصافی گیر کرده بوده!انگار که همه چالش کرده بودند توی خاک و هی از روش رد می شدند!!!

شال سپید روی دوشت کو....؟

گیلاس های پشت گوش ات کو...؟

با چشم و ابرویت چه ها کردی...؟

با خرمن مویت چه ها کردی...؟

دارا چه شد سارایمان گم شد...؟

سارا و سیبش حرف مردم شد...؟


حضرت آذر


پ.ن1:دنیا اگر بد بود و بد تا کرد...یک مرد عاشق خوب می میرد

پ.ن2:این همه مرد...که میدانند نامت،تنها یک اسم نیست...شعر است