تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

۲۲ مطلب با موضوع «باتلاق» ثبت شده است

هیچ چیز هیچ ربطی به تابستان ندارد.

گفته بودم در یک مُشتم تویی،در مُشت دیگرم همه ی دنیا...حالا هر دو مُشتم باز است! نه تو،نه دنیا و نه هیچ چیز و هیچ کس دیگر.

من به پای آنچه نکردم نمی ایستم و آنچه خودم گفتم را به یاد خودم نیاور.

سپر انداختم و تمام فرصت ها را از "تو" گرفتم.

از بیست و چهار ساعت،چهارده ساعت می خوابم و این یعنی چشم دیدن هیچ چیز را ندارم.یعنی بیزارم.دیگر بیزار شدم.

من مسئول آنچه نمی سازم،نیستم.

سپر انداختم که آسوده باشم؛چیزی که هیچ وقت نبودم.

لزومی ندارد به حرف های آن مرد اردیبهشتی چپ دست که هم نام کسی است که از عشق کوه کند گوش کنم و به روی همه بخندم اما هرکاری دلم خواست بکنم تا آرام بگیرم...فرهاد!رفیق دیوانه!به تو هم گفتم منافق نیستم.

قرار نیست عشق از آدم یک فرشته بسازد که همه چیز را تاب می آورد،صبر میکند،کوتاه می آید و منتظر می ماند!عشق می تواند یک غول بی شاخ و دم هم بسازد!بی شرفیِ عشق همین است!تو را مجاز به هر کاری می کند...اما فرهادِ دیوانه!من منافق نیستم...تو رها کردی،من سپر می اندازم.

بگذار آن که می فهمد،این را هم بفهمد

گذشت دیگر...دیگر گذشت...

به همه ی آنهایی که منتظر بودند به اینجا برسد،تبریک بگو و بگو تو هم منتظر همین جا بودی که به آن رسیدی.

هیچ بنای آجری در هیچ جای جهان وجود ندارد!

یا هیچ بنایی ، آجری نیست.

آجر ها احساس دارند

احساس می آفرینند

نقشی را ایفا میکنند

و از همه مهم تر  ، از خاک اند

و باز به خاک باز می گردند...

با آجر ها می توان جایی را ساخت و در آن زندگی کرد

با آجر ها می توان از چیزی محافظت کرد

و زیبا ترین رفتار آجر ها ، به تمامی فرو ریختن آن هاست...!

از بیخ ساخته می شوند و از بیخ می ریزند؛بی تجزیه و بی تدریج!

چوب ها اما رفتاری محتاطانه تر و محافظه کارانه ای دارند...

از آن ها می توان چیز هایی ساخت که شکل احساسات اند.

چه کسی می داند چوب ها از کجا آمده اند و به کجا باز می گردند...؟

چوب ها حتی موقع سوختن هم ، به یک باره نمی سوزند!

با همه چیز در می آمیزند از باران گرفته تا آتش.

جهان ما اما جهان چوبی است

همه ی ما با چوب ها زندگی می کنیم

و تهمت مرز و دیوار ساختن را به آجر ها می چسبانیم!

به هر چیزی که تحملش را نداشته باشیم ، تهمت می زنیم

چه کسی تحمل آجر ها را دارد؟!