رخنه
سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ
چه رازی در صدای رسوخ کننده ی تو بود که هلیا را چنان خواب کردی که خیال بیدار شدن ندارد...؟!
به گمانم که دود،هلیا را خفه کرده باشد...
به گمانم هلیا خودش دود شده...
هلیا...اینقدر توی سرم حرف نزن...من دیگر این شهر را دوست ندارم...
هلیا...من تو را به همه هدیه دادم...
بیدار شو...
- ۹۵/۰۹/۲۳