گریز
پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۴۴ ق.ظ
پیش نوشت: هوا به سرمایی سگی دچار شده و روی ذهن برف باریده و قلم یخ بسته!
وقتی که بن بست غربت سایه سار قفسم بود
زیر رگبار مصیبت،بی کسی تنها کسم بود
به تو نامه می نویسم ای عزیز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست...
به تو نامه می نویسم نامه ای نوشته بر باد
که به اسم تو رسیدم،قلمم به گریه افتاد...
در عبور از مسلخ تن، عشق ما از ما فنا بود
باید از هم می گذشتیم...برتر از ما،عشق ما بود...
پی نوشت:در این سرمای سگی،این آهنگ را بشنوید گاهی!
- ۹۵/۰۹/۰۴