تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

ای بُهتِ سنگینِ پس از دیدار

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ

از دور که تو را می بینند...میگویند موهایش بلند شده...

من ته دلم می ریزد: نکند حالت خوب شده باشد...؟

سارا...صدایت که نمی شود کرد...نگذار دیگر...نگاهت هم نشود کرد...

سارا...ریشه ی سبز پاییز از ساق پاهایت جوانه زدند...ته دلم میگویم:سبز بپوش آبانی آبی رنگ!سبز بپوش برای پاییزی که دوستش نداری!

من دیدم که دریای کفش هایت یخ بسته اند!چه برف های سپیدی بودند پای پاهایت...!

اینچنین که تویی سارا...پاییز به درک می رود!


پی نوشت:بین این همه بحبوحه و بحران،سبز شدن تو را کم داشتم!


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی