تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

یل دا

دوشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۹ ب.ظ

در آن سر دنیا...

کسی نشسته است که می داند

خوب می داند

که چقدر یلدا را دوست داری...

که اولین هایت

در یلدا رخ داده

میداند امشب چقدر حالت خوب است و تنهایی...تنهایی یلدا برایت مقدس است

می داند جایی میان سینه ات هست که تنها نشسته آرام و ساکت ، یاد اولین همخوابگی ات را و حال خوش آن لحظه را جشن می گیرد...

می داند با آن عشقی که به دانه های سرخ انار داری،با دست های نرم و یخ کرده ات،برای دوستانت انار دان کرده ای...

می داند که آن لبخند عمیقت روی لبانت است و طرز نگاه نامفهومت را خوب می داند...

می داند که چقدر خوشحالی از این که دوران کودکی ات دارد از راه می رسد...زمستان..تولدت...

گرمایت را می داند امشب...روشنایی ات را...یلدایت را...

در آن سر دنیا کسی هست که خوب می داند عاشقت مانده...

صاحب خانه ی باد...یلدایت مبارک...


پ.ن:و همه میدانند که شهر،کسی را کم دارد...و همه کسی را دارند که شبی بی دلیل رفته است...

بدرود ای عشق من

با تو بدرود تمام من

بعد تو هیچ نماند دگر   بال پرواز برای من...

نظرات  (۳)

  • طاها میرویسی
  • چه جالب عالی بود
    یلدای تو هم مبارک نوید زندگی من ... :)
  • sb from a land far far away
  • این برف و تگرگ وحشیا که میاد یاد تو میفتم!
    پاسخ:
    دژاوو...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی