تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

به قدری مُسریه حالِت که دارم عشق میگیرم

يكشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ب.ظ

یک نفر ببیند و بنویسد من را وقتی به تو فکر میکنم...

شکل عشق میشوم...مگر نه...؟

شکل محض عشق...همان شکل شش سال پیش...

تو

روی تمام گل های مریم،دست کشیده ای...و از عطر تو،ماهیان اسفندی،در حوضچه ی سرخ قلبم،جست و خیز دارند

چشمان قهوه ای رنگ تو

توی همه ی فنجان ها

فال نیک بختی انداخته

نگاه کن...سر بریده،دنبال آرامشم...نگاه کن

نگاه کن

تمام آسمان من پر از شهاب می شود

تو آمدی ز دور ها و دور ها

ز سرزمین عطر ها و نور ها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاج ها ز ابر ها بلور ها

مرا ببر امید دلنواز من

به شهر شعر ها و شور ها

به راه پر ستاره می کشانی ام

فرا تر ز ستاره می نشانی ام

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام

به کهکشان بی کران به جاودان

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن

به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود


پی نوشت:تو رفتی بعد از تو حالم،یه حالی مثل مُردن بود...


نظرات  (۱)

حس خوبیه به کسی که رهات کرده نه نیازی داشته باشی و نه احساسی
پاسخ:
حس های بهتری هم هست...
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی