تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

دو نخ...به سلامتی تو...

چهارشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۴۲ ق.ظ

پرنده است...ولی اهل کوچ نیست...

زیر آسمان که دوباره نارنجی شده،برایش دو سناتور سوزاندم

لب پنجره نشستم؛آنقدر که ستاره ای پر نور ، از پشت نرده های محافظ دور حیاط،تا وسط آسمان رسید....آنقدر که دبّ اکبر هم روشن و پر نور،بالا آمد.

وقتی سناتور ها سوختند پرسید:حالت چطوره؟

هیچ حالی نداشتم...فقط فکر این بودم با این که خودش در زمهریر است،فکر آب و دانه و دود من هم هست...

در جوابش فقط گفتم:دو نخ...به سلامتی تو...

:)


پی نوشت:با حس و حال نت های گیتار آهنگ چشم من و این قسمت از شعر:لب بسته...سینه ی غرق به خون...قصه ی موندن "آدم" همینه...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی