به من شک کن اگه رها شدم!
قسمتی از روح و احتمالا جسم من،تصادفی توی این زمان و مکان به وقوع پیوسته!
درسته که هیچ چیز اتفاقی نیست،اما اشتباهی که هست!
احتمال داره من یه کرم چاله باشم!(توضیح:کرم چاله توسط سازندگان کهکشان های دیگه به وجود اومده تا از طریق از این کرم چاله،بشه به کهکشان دیگه ای سفر کرد که به احتمال صد در صد،زمان و مکان در اون کهکشان نقض شده)
همه چیز در من شکل مذاب شده داره...و بعد به انفجاری ختم میشه که تشنج اسم داره و این...خودِ منم...تشکیل شده از هذیان،کابوس،تشنج،تب،عفونت...و حالات وحشت آور دیگه ای مثل داشتن پیش آگاهی،خواب های رویا گونه با جزئیات تمام و کانال های احساسی قوی...
به این ها ، اسکیزوفرنی هم میشه گفت!اما بار ها اثبات شد که من،در عرض زمان زندگی میکنم و هیچ ارتباطی به طول زمان ندارم.
راستی!چرا دارم این ها رو اعلام میکنم؟!آیا کسی هست که باور کنه؟!هرگز!
یک بار کسی به من گفت:حتی پیامبری صد و بیست و چهار هزار پیامبر رو هم کسی باور نکرد!
کاملا راست گفت!من،یک لشکر یک نفره ام...
آفریده شدن من هدفی جز یک شوخی نبوده!
خنده های ناشی از این شوخی،غالبا گوش من رو لت و پار میکنه ولی نمیدونم چرا دهن بقیه از این همه خندیدن به من،جر نمی خوره؟!!!
جدی باش و بفهم:توضیح دادن این که چطور لا به لای زمان و ارواح دیگه میشه سفر کرد،چقدر هولناکه...
پ.ن:یه روز دوازده تا قورباغه تصمیم میگیرند از یه تپه ی خیلی بلند بالا برند؛همه ی حیوون های جنگل بهشون میگن نمیتونید این کار رو بکنید.
یازده تا از قورباغه ها توی بالا رفتن از تپه،میمیرند و فقط یکی از قورباغه ها به بالای تپه می رسه؛بعد می فهمند که اون قورباغه،ناشنوا بوده...
پ.ن2:برای درک بهتر مطلب این موارد را رعایت کنید:شنیدن آهنگ خودزنی از رضا یزدانی،دیدن فیلم خودزنی از احمد کاوری و دیدن فیلمinterstllarاز کریستوفر نولان
- ۹۴/۰۶/۱۰
وبلاگ خوبی داری ، این سبک نوشتن رو خیلی دوست دارم و حس خوبی بهم میده .
احساس میکنم یه جورایی مثل من می نویسی و فکر میکنی ...
خوشحال میشم بهم سر بزنی ...
راستی ! تبادل لینک هم میکنم ...