تراژدی

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من،به زندگی نشسته ام

شهریور در تسخیر فروردین

پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۴ ق.ظ

شهریور و ماه بی حد نقره ای و ابر های بی رمقش،در تسخیر توست دخترک آشوب!

بس که این زمینِ احمق،گِرد است!

به شهریور که میرسد،دلتنگی هایت برایم عود میکنند! و شروع می کنی به اتهام زدن؛که بی لیاقتی،که بچه ای،که واقعی نیست،که برای من نیست...

از جان کلمه ها چه می خواهی مثلا؟! هیچ لامذهبی توی این کلمات جا نگرفت که تو بخواهی با چند واژه ی بی مصرفِ من،بت بشوی!

به تو باید زل زد و با جنون بی حد و مرز باید زل زد!توی چشم هایت که در حصار خط چشم هایت اند باید زل زد!

و گفت:جای این که من این همه سیلی زدم توی صورت این و آن،جای این که من نامردانه رفتم،تو مردانه جلوی رفتنم می ایستادی و سرم را می کوبیدی توی دیوار.

بی انصاف! بیا بردار و برو...همه اش مال تو!همه ی این کلمه های بی خود و بی جهت، همه ی این تشنج های گاه و بی گاه،همه ی این مین های خاطرات،همه ی این منِ دود شده توی سیگار،اصلا همه ی این نابودی را

جرأت داشته باش بیا بردار و برو.

آخر...آخر آشوب صفت!آن دنیایی که توی مشت من بود،تو بودی...


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی