هفت تیر(E1)
بیا اینجا رفیق...
میدونی...من و تو خیلی شبیه همدیگه هستیم و این اصلا خوب نیست!
بهت افتخار میکنم که خودت فهمیدی چقدر خطرناکی...میدونی منظورم دقیقا چیه؟!یعنی همه ی آدما خطرناک اند ولی اوضاع وقتی فاجعه میشه که هر کس،خطرات خودشو بشناسه!
با هم بودن ما مثل بیگ بنگه!خودتم خوب میدونی که دنیا پست تر از چیزیه که بتونه بودن دو نفر مثل ما رو تاب بیاره...وقتی ذهن تو به تنهایی قادر به گرم تر کردن هواست،ذهن من و تو با هم،جهنم این دنیا رو می سازه!
کوتاه بیا...کاری نکن باورم بشه که باورت شده!
تو از من بزرگتری...بزرگتری که تونستی تنها بمونی... من نتونستم.
ببین!تو هم برنگردی بگی بخواه تا بشه ها!وگرنه می خوابونم توی صورت سرخت!
خودت گفتی واسه خودت مرز نذار!
اما ناراحت نباش رفیق...من و تو اونقدر ها هم بدبخت نیستیم که بعد بخواهیم یه پاداش گُنده بگیریم!
من و تو حداقلمون اینه که داریم با واقعیت زندگی می کنیم...تو تو روی واقعیت هِر هِر می خندی،من تو روی واقعیت عین سگم!
توهم نداریم...این خوبه...اصلا...اصلا همین خوبه!
ببین نامردی کردی!دفعه ی اول به من ویسکی سی و هشت درصد دادی!هه...! باورت شده میگن مستی و راستی؟!
آدم مست هم باشه،آدمه...هیولاست!یه...یه دراکولای غمگینه...
برو پی کارت رفیق...برو نذار ما جهان رو جهنم کنیم...آره آره آره!قرار نیست بهشتی در کار باشه ولی...واسه من و تو که آتیشیم،جهنم چه فرقی داره؟!
برو پی کارت رفیق...حوصله ی دیوونگی هاتو ندارم...برو بذار تنها باشم
پ.ن:این داستان بر اساس واقعیت است.
- ۹۴/۰۴/۰۷